کد مطلب:152293 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:221
توسل یک مادر مسیحی به حضرت رقیه و شفا گرفتن دختر او
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید عسكر حیدری، از طلاب علوم دینیه ی حوزه علمیه ی زینبیه ی شام چنین نقل كردند:
روزی زنی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه می آورد.زیرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند.
زن با دختر مریضش نزدیك حرم با عظمت حضرت رقیه علیهاالسلام منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه ی فرزندش به دكترهای سوریه مراجعه كند، تا اینكه روز عاشورا فرامی رسد و او می بیند كه مردم دسته دسته به طرف محلی كه حرم مطهر حضرت رقیه علیهاالسلام است، می روند.
از مردم شام می پرسید: اینجا چه خبر است؟ می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین علیه السلام است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها می گذارد و درب اطاق را می بندد و به حرم حضرت رقیه علیهاالسلام می رود. آنجا متوسل به حضرت رقیه می شود و گریه می كند، به حدی كه غش می كند و بیهوش می افتد. در آن حال كسی به او می گوید: بلند شو به منزل برو! دختر تنهاست و خدا او را شفا می افتد. در آن حال كسی به او می گوید: بلند شو به منزل برو! دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. زن برمی خیزد به طرف منزل حركت می كند و وقتی به منزل می رسد، می بیند كه دخترش دارد بازی می كند!
وقتی مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد، دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید، دختری به نام «رقیه» وارد اطاق شد و به من گفت: بلند شو با هم بازی كنیم! آن دختر به من گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و ناگهان متوجه شدم كه تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می كرد كه شما به منزل رسیدید و او گفت: مادرت آمد!
سرانجام مادر مسیحی با دیدن این كرامت از دختر امام حسین علیه السلام مسلمان شد. [1] .
روزی زنی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه می آورد.زیرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند.
زن با دختر مریضش نزدیك حرم با عظمت حضرت رقیه علیهاالسلام منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه ی فرزندش به دكترهای سوریه مراجعه كند، تا اینكه روز عاشورا فرامی رسد و او می بیند كه مردم دسته دسته به طرف محلی كه حرم مطهر حضرت رقیه علیهاالسلام است، می روند.
از مردم شام می پرسید: اینجا چه خبر است؟ می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین علیه السلام است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها می گذارد و درب اطاق را می بندد و به حرم حضرت رقیه علیهاالسلام می رود. آنجا متوسل به حضرت رقیه می شود و گریه می كند، به حدی كه غش می كند و بیهوش می افتد. در آن حال كسی به او می گوید: بلند شو به منزل برو! دختر تنهاست و خدا او را شفا می افتد. در آن حال كسی به او می گوید: بلند شو به منزل برو! دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. زن برمی خیزد به طرف منزل حركت می كند و وقتی به منزل می رسد، می بیند كه دخترش دارد بازی می كند!
وقتی مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد، دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید، دختری به نام «رقیه» وارد اطاق شد و به من گفت: بلند شو با هم بازی كنیم! آن دختر به من گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و ناگهان متوجه شدم كه تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می كرد كه شما به منزل رسیدید و او گفت: مادرت آمد!
سرانجام مادر مسیحی با دیدن این كرامت از دختر امام حسین علیه السلام مسلمان شد. [1] .
[1] ستاره ي درخشان شام ص 270 - سحاب رحمت ص 777.